* ابتكار
روزنامه ابتكار درسرمقاله خود با عنوان "دوگانگي در رفتار، گزافهگويي در گفتار! "به قلم جاماسب محمدي بختياري آورده است: به دنبال متراكمشدن اعتراضات مردمي و قيامهاي برابريطلبانه و آزاديخواهانهاي كه از تونس آغاز شد و به سرنگوني حكومت حسني مبارك در مصر انجاميد، قيام در ليبي و يمن و بحرين تداوم يافت؛ اما بحرين وضعيتي متفاوت با ساير كشورهاي منطقه پيدا كرد.
اين كشور محل استقرار ناوگان پنجم دريايي ايالات متحده است كه به لحاظ بافت جمعيتي بهعنوان چهارمين كشور شيعي جهان است. اين كشور همچون ساير كشورهاي منطقه، از فقدان دموكراسي و توسعهنيافتگي سياسي رنج ميبرد. پس از جدايي از ايران، تبعيض و تحقيري كه نقطهي عزيمت آن مذهب است، بر تمام اركان آن سايه افكنده و از آن جامعه تني رنجور و بيمار ساخته كه انگيزهي اعتراضات مردمي را مضاعف كرد. عميقترين و فعالترين شكاف سياسي و اجتماعي در وضعيت فعلي، شكاف بين شيعه و سني در ميان مسلمانان است.
قيام مردم بحرين آزمون بزرگي براي جامعهي بينالمللي و نهادهاي مدافع حقوق بشري است كه تا كنون از محك اين آزمون سربلند بيرون نيامدهاند؛ چراكه با چراغ سبز قدرتهاي بزرگ و دولت ايالات متحده بهعنوان بازيگر نقش اول سياست در خاورميانه بود كه دولت عربستان سعودي با اعزام نيرو به اين كشور قيام آنها را به خاك و خون ميكشد و جنايات و فجايع انساني هر روز ابعاد تازهاي به خود ميگيرد.
جامعهي جهاني و غرب با نظارهي سركوب خيزش مردم بحرين، علاوه بر آنكه شكست خود را در اين آزمون حقوق بشري در معرض ديد همگان ميگذارد، باعث به وجودآمدن حوزهي گفتماني براي مخالفان دموكراسي در كشورهايي شد كه از ابزاريبودن مفاهيم و ارزشهاي انساني مدنظر غرب و از عبور ارابهي نظامهاي ليبرال دموكراسي بر روي جنازهي آزادي، بهعنوان دستمايهي سركوب و مجوزي براي تحديد و تهديد آزادي و پايمالكردن حقوق اساسي شهروندان خود استفاده ميكنند.
كشور بحرين سالهاست كه با شكاف عميق سياسي و مذهبي دستوپنجه نرم ميكند. برخلاف خواست و ارادهي همگاني، اقليتي سني بر اكثريتي شيعه حاكم است و خاندان حاكم مرتجع آن، با پشتگرمي به حمايت خارجي، گستاخانه و با بيپروايي، تبعيضي آشكار و فاحش را بر آن اعمال ميكنند. لذا ميتوان گفت اعتراض عليه تحقير خارجي و تبعيض داخلي عامل اصلي اين حركت و قيام است. قيامهاي شكلگرفته در كشورهاي مختلف، بنا بر مقتضيات سياسي و وضعيت اجتماعي متفاوت است؛ ولي ماهيت همهي آنها يكي است؛ يعني «نهگفتن» به وضعيت موجود و ايجاد موقعيتي مناسب با تندردادن به خواست و ارادهي همگاني.
پس از خيزش مردم ليبي و سركوب بيرحمانهي آن، غرب به بهانهي جلوگيري از جنگ داخلي و كشتار انساني، با انگيزهي ايجاد امنيت براي انتقال انرژي در آن كشور مداخلهي نظامي ميكند؛ ولي در مقابل «تغيير» در بحرين، راه مقابله و سركوب پيشه ميكند؛ زيرا ممكن است اين حركت در جهت تضاد با منافع آنها و بيتمايلي مخالفان به غرب باشد.
نگاه ابزارگونه به مسئلهي حقوق بشر توأم با سياست خارجي عاري از وجدان، وقتي انگيزههاي منفعتطلبانه و ماديگرايانهي غرب را آشكار ميكند كه در مقابل حركت ملتهاي تحولگرا، سياست دوگانهاي در پيش ميگيرد. سياست دوگانهي دول غربي در مقابل كشورهاي منطقه نشان ميدهد كه مشكل و مسئلهي اساسي آنها گروههاي «بنيادگرا» نيست كه خود در صدر و علتهاي موجدهي آن بودند؛ بلكه اسلامگرايي است. آنها به مدد ابزار تبليغاتي و به كمك فضاي رسانهاي در مقابل تودههاي مسلمان، اسلامهراسي پيشه كردند و خود به آن معتقد شدند.
دوگانگي در رفتار و كردار و در پيشگرفتن چنين سياست كجدارو مريزي در برابر تودههاي مردم، در حافظهي تاريخي ملتها باقي خواهد ماند و همچون سرنگوني دولت مصدق، در ايران و پاتريس لومومبا در كنگو، محوشدني نيست و روزي خواهد رسيد كه دولتمردان نسلهاي بعدي درصدد تطهير نسل گذشتهي خود برآيند. سركوب بحرين از مصاديق نسلكشي در دنياي معاصر است. آنها در حالي تاوان عقايد شيعهگري خود را ميپردازند كه مردم آن، نسلها و بلكه قرنهاست كه حامل اين عقيده و باور هستند.
شكستهاي پياپي نظامهاي ليبرالدموكراسي در آزمونهاي حقوق بشري مؤيد نظريه منتقديني است كه با رويكردهاي مختلف به جهتگيري و برآيند آنها از دريچهي ماديات، زبان به انتقاد ميگشايند و به ارزشهاي انساني وراي اقتصاد نمينگرند. نتيجهي عملكرد سياستپيشگان غرب، باعث به هدررفتن ثمرهي زحمات انديشمندان و مصلحاني است كه سالها در آن ديار، نيكخواهانه و از سر صدق و صميميت در حوزههاي مختلف اعم از حوزهي جامعهي مدني و محافل علمي و آكادميك رنجها و مشقات بسياري كشيدند و خدمات شايسته و ارزندهاي به بشريت عرضه كردند. چنين مباد!
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "بازنده حتمي تحولات منطقه " به قلم محمد مهدي انصاري آورده است: پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به عنوان مهمترين و تعيينكنندهترين رويدادي كه بيرون از چارچوبهاي مدنظر ابرقدرتها در قرن بيستم به پيروزي رسيد، منجر به ايجاد يك "هژموني غالب فرهنگي و سياسي " در سراسر دنيا و بويژه در جهان اسلام گرديد كه سه مشخصه اصلي و راهبردي داشت: اول، "تمسك به آموزههاي حقيقي اسلامي "؛ دوم، "دكترين مقاومت " و سوم "استقلال خواهي ". اين هژموني، البته از همان روز اول عصبانيت غرب و شرق را در پي داشت و منظومهاي از سناريوها و نقشههاي پيچيده براي درهم شكستن اين منبع قدرت كليد خورد؛ تلاش براي ساقط كردن انقلاب و رژيم سياسي برآمده از آن، منزوي سازي، تحريم، تحميل جنگ نظامي، جنگ نرم، ايران هراسي، شيعه هراسي و در يك كلام "مهار " قدرت فزاينده جمهوري اسلامي.
بعد از سه دهه تلاش كانونهاي فكر و استراتژيستهاي برجسته جبهه غرب، مبني بر اينكه شرايطي بر ايران تحميل شود تا فضاي تنگتري براي تنفس داشته باشد، "كابوس غرب " به هم ريخت و "سياست مهار ايران " در وضعيت آچمز قرار گرفت. كسي فكر نميكرد خودسوزي يك سبزيفروش دورهگرد تونسي در اعتراض به اوضاع اسفبار اقتصادي و فرهنگي و سياسي كشورش، "دومينوي سقوط نظامهاي ديكتاتوري وابسته به غرب " را رقم بزند.
از ژانويه 2011، ورق برگشت و باز هم تمام محاسبات و معادلات مشاوران ارشد دولت واشنگتن و موسسات تحقيقاتي وابسته به كاخ سفيد، نقش برآب شد و جهان با "برش جديدي " از تحولات و مناسبات سياسي مواجه شد. قطعا در تاريخ قرن 21، "سال 2011 " به عنوان مقطع حائز اهميتي در شكلگيري روابط بينالمللي جديد و علني شدن حقايق دنياي اسلام ثبت خواهد شد. براي كارشناسان و تدوينكنندگان برنامههاي استراتژيك و محافل قدرت غرب بسيار دشوار است كه باور كنند قدرت و نفوذ ايران در ميان ملتهاي منطقه عليرغم سه دهه تبليغات منفي و نيز روابط حداقلي اين كشورها (مصر، تونس، ليبي و ...) با تهران "الگوي انقلاب اسلامي " به طور عيني و حتي مو به مو (شعارها، پيشتازي علماي ديني، شهادت، نمازهاي جماعت و جمعه و...) دنبال ميشود.
شايد در روزهاي ابتدايي حضور "باراك اوباما " در كاخ سفيد براي كارشناسان سياسي معلوم نبود كه رئيس جمهور جديد آمريكا قرار است از چه رهيافتي براي پيگيري سياست خارجي و امنيت دولت خود در قبال "حكومت ايران " استفاده كند و اين ابهام امروز صد چندان شده است. هرچند وقوع ناآراميها و حوادث تلخ پس از انتخابات سال 1388، اميدهاي كاذبي را در دل آنها ايجاد كرد و به تعبير مشاوران امنيت ملي برنامههايي به اصطلاح عملي براي مهار ايران تدوين شد! گزارش "مايكل آيزنشتات " (2010)، مدير موسسه مطالعات نظامي و امنيتي واشنگتن نمونهاي از اين برنامهها بود كه بر مبناي روانشناسي سياسي و با هدف قرار دادن ذهن مردم جامعه ايران طراحي شد و علاوه برداشتن راهبردهايي براي جنگ نرم علني با جمهوري اسلامي، راهاندازي يك برنامه ارتباطات استراتژيك را در قبال جبهه اپوزيسيون داخلي و خارجي توصيه ميكرد.
همانطور كه 25 سال پيش "اريك رولو " مشاور ارشد "فرانسوا ميتران " رئيس جمهور اسبق فرانسه گفته بود كه علت حمايت ما از صدام حسين، خطر اسلام است كه از ايران سربرآورده و اگر اسلام در ايران سركوب نشود به سرعت جهان اسلام را فرا ميگيرد، هفته گذشته هم "دانيلون " مشاور امنيت ملي اوباما گفته است روحانيون تهران اقدامات ما را در منطقه زير نظر دارند و درست از آب در آمدن پيشبيني آنها، كار دولت اوباما و دولتهاي بعدي آمريكا را "در كل جهان اسلام " با مشكل مواجه خواهد كرد.
انقلاب اسلامي كه بنا به تبليغات رسانهاي و جنگ رواني غرب، در يك كشور منزوي شده پس از 30 سال با انبوهي از مشكلات داخلي، بحران اقتصادي و... دست و پنجه نرم ميكند پس چطور قادر است الهام بخش بيداري اسلامي در كشورهاي منطقه و حتي جهان باشد؟! اين يك سئوال اساسي و كاملا منطقي است كه اين روزها در ذهن بسياري از انديشمندان آزادانديش و متفكرين آزاديخواه دنيا ايجاد شده كه به راستي همان جمهوري اسلامياي كه ميگفتيد روبه زوال و دچار بحرانهاي متعدد است چگونه به قدرت برتر واستراتژيكي تبديل شده كه در هر تصميمگيري و برنامهاي بايد هدف محوري، مهار ايران باشد؟! و چطور است كه هژموني اسلامي - ايراني، در مناسبات منطقهاي و در ميان ملتها و نخبگان و علماي ديني مسلمان حرف اول را ميزند؟!
به هر روي موج بيداري اسلامي باتحولات جديدي پيش خواهد رفت و اصول سه گانه هژموني سياسي و فرهنگي جمهوري اسلامي، به نحوي پررنگتر در مقاومت و انقلاب ملتهاي مسلمان و مظلوم عربي و شمال آفريقا ظاهر خواهد شد. اوباماي دموكرات، كه عليالقاعده بايد از دموكراسي خواهي در كشورهاي عربي حمايت كند در يك مخمصه استراتژيك گير افتاده است. اگر همان طور كه او و مشاورانش و دستاندركاران كانونهاي قدرت غرب نتوانستند براي بنعلي و مبارك كاري كنند، براي حفظ قذافي و ملك عبدالله و علي عبداللهصالح و آل خليفه نيزاقدامي عملي به انجام نرسانند و در ايام بحراني اين ديكتاتورها را تنها بگذارند چگونه ميتوانند حامي خوبي براي چنين نظامهايي باشند؟!
آنها چگونه ميتوانند از پنجمين ناوگان دريايي خود كه در مجاورت ايران و در جزيره كوچك بحرين مستقر شده صيانت به عمل آورند؟ از آن طرف، آرمان دموكراسي و آزادي كه آمريكاييها سيصدسال افتخار ترويج اصول آن را داشتهاند چه سرنوشتي و چه تجربهاي را خواهد داشت؟ از اينها گذشته در هر حالت، قدرت غيرقابل مهار الهام بخشي انقلاب اسلامي و عكسالعمل بيداري اسلامي ملت ها چه خواهد بود؟
آيا واقعا اوباما و اساسا سياستمداران غرب بازنده حتمي اين معادلات خواهند بود؟
در آينده نزديك امواج بيداري ملتهاي مسلمان، متلاطمتر ميشود و قراين و نشانهها حكايت از آن دارند كه نخبگان و ملتهاي مسلمان به اين حقيقت وقوف يافتهاند كه دنياي غرب هيچ جذبه و جذابيتي ندارد. دنياي غرب، ابهتي پوشالين و ماهيتي شيطاني داشته و دارد. شعارهاي غرب، سياستها و آرمانهاي آن، وعدهها و وعيدهايش، تبليغات و ابزارهاي قدرتش همه و همه دروغ است و غرب، جز به تحقير مسلمانان و منافع نظام سرمايهداري به چيزي ديگر نميانديشد. غرب "اسلام هراسي " را براي ستيز با انديشه ديني مسلمانان به راه انداخته و از
افراط گرايي و راديكاليسم براي ضربه به هويت اسلامي بهره جسته است. در واقع دست غرب و عواملش براي مسلمانان رو شده است و پشتپرده بده بستانهاي صهيونيستها و غرب افشا گرديده و به مدد توسعه رسانههاي جديد و تسهيل ارتباطات بين نخبگاني در كشورهاي اسلامي، قطعا نمودها و نمادهاي آگاهي، بصيرت، مقاومت و گرايش به آموزههاي حقيقي اسلامي در جهان اسلام گسترش خواهد يافت. غرب بايد بپذيرد كه بازنده قطعي و حتمي هموست و با تحولات چندان پيچيدهاي هم روبهرو نيست! جهان اسلام، "اسلام حقيقي " را ميخواهد و برآن شده تا استثمار و فريبكاري و توطئه جبهه كفر را ريشه كن كند.
البته و صد البته، الگوي حيات بخش و بيدارگر انقلاب اسلامي ملت ايران و شيريني و افتخار حق طلبي و مجاهدت سه دههاي آنان در تمام عرصهها به مذاق ملتهاي مسلمان خوش آمده است. ارادهها و تصميمها و بصيرتهايي كه در طول زمان انباشت شدهاند و امروز بايد يكي پس از ديگري بروز كنند و به مدد الهي كسي را ياراي مقابله با خواست ملتها نيست. انشاءالله.
* كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "فاز سوم جنگ 33 روزه " به قلم محمد ايماني آورده است: 4 ماه پس از اولين جرقه انقلاب در ميدان «بوزيد» تونس، نقشه سلسله انقلاب ها در خاورميانه به چه شكلي درآمده است؟ تحولاتي كه به ويژه پس از سقوط 2 ديكتاتور تونس و مصر پديد آمد و گاردي كه آمريكا و غرب در 2 ماه اخير گرفتند، به هيچ وجه دور از انتظار نبود. اتفاقات 4 ماه اخير تصوير كاملا روشن از «اهداف سبعانه» و «مقدورات كاهنده» غرب در قبال خاورميانه جديد بود. حاصل جمع اين تحولات نشان داد آمريكا و متحدانش تا هر جا كه چاقويشان ببرد، از خون ريزي و نسل كشي و سركوب دريغ نمي كنند و از سوي ديگر آشكار كرد چاقوي آنها- با همه قساوتي كه دارند- چه قدر كند شده است.
مقامات آمريكايي تا بجنبند رشته كار از دستشان در مصر در رفت. هنوز 2 هفته تا سقوط برق آساي مبارك مانده بود كه خبرنگار شبكه PBS از معاون رئيس جمهور آمريكا پرسيد: «آيا زمان آن فرارسيده كه مبارك از قدرت كنار برود؟ آيا شما مبارك را ديكتاتور مي دانيد؟» اما جو بايدن با خونسردي تمام پاسخ داد: «خير زمان آن فرارسيده كه پرزيدنت مبارك حركت در مسير جديدي را آغاز كند. او در بسياري از مسائل و از جمله صلح خاورميانه هم پيمان ماست و بسيار مسئولانه عمل كرده است. خير ما از او به عنوان ديكتاتور ياد نمي كنيم.» اين سخنان 7 بهمن 89 ايراد شد اما 2 هفته بعد مبارك به شرم الشيخ گريخته و از قدرت كناره گيري كرد تا معلوم شود مقدورات آمريكا چه قدر رو به نقصان است. ضربه بزرگ را آمريكا همان اول دريافت كرد و سپس اوضاع يمن و بحرين و ليبي طوفاني شد.
در واقع آمريكا با حيرت و انفعال آغاز كرد، 2 ضربه مهم را در تونس و به ويژه مصر خورد و اجبارا از موضع راهبردي خود عقب نشست، سپس به فكر افتاد كه با تحريف هويت انقلاب ها، آن را از مسير خود منحرف و سرقت كند. كابوس تكرار انقلاب اسلامي 1979 ايران دوباره زنده شده بود. بنابراين در كنار شيوه هاي جنگ نرم، از فرمان سركوب ملت ها دريغ نشد.
در اين ميان ماجراي انتفاضه در جنوب خليج فارس و شبه جزيره عربستان، اهميت ويژه اي پيدا كرد. زمامداران سعودي كه باور نمي كردند روزي مصر بدون مبارك را ببينند، به وحشت افتادند. انقلاب از سه جبهه- داخل عربستان، يمن در جنوب و بحرين در شمال- مي جوشيد. نمايندگان رژيم سعودي و بحرين به آمريكا يا نزد سفير آمريكا در رياض و منامه گسيل شدند كه بپرسند اين بود پاداش همه خوش خدمتي ها و آيا ما هم بايد در انتظار سرنوشت مبارك باشيم؟ رابرت گيتس رئيس پنتاگون با سوابق اطلاعاتي به منطقه آمد. او به حاكمان بحرين گفت اصلاحات انجام دهيد وگرنه ايران با موفقيت از اين انقلاب ها بهره برداري خواهد كرد هر چند كه ما مدركي حاكي از نقش ايران در اين انقلاب ها نمي بينيم. 24 ساعت بعد، تيغ اصلاحات! حنجر و سينه انقلابيون را در منامه پاره كرد، همان كاري را كه در خيابان هاي صنعا كرد. اما كافي نبود. نيروهاي سعودي به عنوان ژاندارم آمريكا شروع به قتل عام در منامه كردند. اواخر هفته گذشته وزير دفاع آمريكا مجددا به رياض آمد و از آنجا به عراق رفت، 3 سفر در كمتر از يك ماه. او پيشاني ديپلماسي و اصلاحات! آمريكايي در جنوب خليج فارس شد تا همزمان «سبعيت» و «ناتواني فزاينده»كاخ سفيد را به رخ بكشد.
4 ماه پس از آغاز سلسله انقلاب ها در خاورميانه، صورت مسئله اصلي تغييري نكرده است. آيا توقع اين بود كه آمريكا به اراده جوشان ملت ها تمكين كند و مردم سالاري در كشورهاي اسلامي نفت خيز را بپذيرد؟ آنها تنها گزينه و پر هزينه ترين گزينه را انتخاب كردند؛ خشونت عريان و قتل عام انقلابيون به قيمت بي آبرويي بيشتر و منفورتر شدن نزد ملت ها.
تسليحاتي كه رژيم هاي سعودي و بحرين و امارات و اردن و كويت با دادن صدها ميليارد دلار خريده بودند، لااقل يكبار به كار آمد. رگ «عربي» خشكيده «ملك» ها ناگهان جنبيد. آنها اكنون هم داستان با آمريكا و انگليس و اسرائيل نگران «هويت عربي» شده اند و مي گويند همه تقابل، «عربي-ايراني» است. پيش از آن هم خط منازعه «شيعي- سني» را پررنگ كرده بودند. با وقاحت ملت ها را در كشور خود يا در ديگر كشورهاي اشغال شده (نظير بحرين) مي كشند و خط قرمز مضحكي تحت عنوان منع مداخله ايران در امور كشورهاي عربي و سني و... را پررنگ مي كنند. اسلام هراسان، ايران هراسي و شيعه هراسي را دوباره علم كرده اند تا كسي از آنها نپرسد مسلمان كشي و نسل كشي و مردم كشي چرا؟ به خيال خود بايد ايران را منفعل و ملت هاي انقلابي را متهم كنند تا آسان تر بتوانند به ذبح انقلاب ها و انقلابيون بپردازند.
اما كمترين قدرتي در چنته آمريكا نمانده تا بتواند آن را ارزاني رژيم هاي بي ريشه و فاسد منطقه كند. درست است كه آقاي گيتس براي سومين بار به منطقه آمد تا در مديريت ميداني تحولات حاضر باشد اما همين آمد و شد نيز عيار قدرت آمريكا را به رخ كشيد. مقارن با حضور او در شمال عراق و درحالي كه ضمن سخنراني در يكي از پايگاه هاي آمريكا در بغداد گفته بود «ممكن است ايران و بنياد گراياني نظير القاعده از شرايط منطقه سوءاستفاده كنند يا نفوذ خود را گسترش دهند»، ارتش عراق به پادگان نظامي گروهك تروريستي منافقين كه تحت قيمومت و حمايت آمريكا قرار دارد حمله كرد و جناب گيتس نتوانست جز ابراز نگراني و دعوت به خويشتنداري چيزي بگويد. اين هنوز عراق اشغال شده است و آقاي گيتس صرفاً ابراز اميدواري مي كند با سررسيد پايان سال ميلادي جاري (موعد توافق شده براي خروج اشغالگران) دولت عراق خواستار ماندن اشغالگران باشد. اين اتفاق، تصوير ديگري از همه قدرت رو به تحليل آمريكاست كه از 6ماه پيش با تشكيل دولت جديد عراق و اسقاط دولت حريري در لبنان و سلسله رويدادهاي بعدي پديدار شده است.
نقشه چالش در خاورميانه به ويژه پس از انقلاب هاي اخير نقشه كاملاً روشني است. 18روز پس از سرنگوني حسني مبارك، اوباما در ملاقات با سران سازمان هاي يهودي آمريكا گفت: «ما به پشتيباني تزلزل ناپذير خود از اسرائيل ادامه مي دهيم. ارزشهاي والاي يهوديت [بخوانيد صهيونيسم] نه تنها در مورد خاورميانه صدق مي كند بلكه بايد مشعل راه مردمان در آمريكا باشد»! و 4 روز بعد (14اسفند) در جمع حاميان مالي حزب دموكرات در ميامي اظهار داشت «تعهد آمريكا به امنيت اسرائيل با وجود تغييرات درحال انجام در خاورميانه خلل ناپذير است. گروه هايي كه باعث سرنگوني مبارك شدند بايد با ما و اسرائيل همكاري كنند»! آمريكا همان ايام حتي ابايي نداشت از اينكه قطعنامه ضد اسرائيلي شوراي امنيت در محكوميت شهرك سازي صهيونيست ها را كه رأي 14 عضو شورا را با خود داشت، وتو كند. آمريكايي ها در 4ماه گذشته هيچ ابا نكردند از اينكه بارها بگويند نگران منافع اشغالگران صهيونيست هستند و در كنار آنها مي ايستند، همچنان كه رژيم هاي مرتجع به ويژه در چند سال اخير از پيمودن همين مسير دريغ نكرده اند.
رژيم هايي چون سعودي و بحرين و ديگران همچنان كه در جنگ تحميلي عليه ملت ايران كنار صدام ايستادند، در جنگ هاي 33روزه سال 2006 و 22 روزه 2008 عليه ملت هاي مظلوم لبنان و فلسطين هم كنار اسرائيل ايستادند درحالي كه نه ذره اي غيرت «عربي» داشتند و نه كمترين تأسفي در جانشان دويد از اينكه مسلمانان «سنّي» را در غزه يا شيعيان را در لبنان قتل عام كنند. هويت «عبري» سران سعودي و ديگر هم قطاران آنها را همه در آن فجايع ديدند و امروز كسي باور نمي كند كه آنها داراي حميّت عربي و نگران هويت سنّي باشند.
همين جناب حمدبن عيسي بن آل خليفه شاه بحرين بود كه چند سال پيش در ديدار با «موندو» سفير آمريكا در منامه گفت «ما اكنون روابط اطلاعاتي و امنيتي با اسرائيل داريم و آماده توسعه روابط در ديگر حوزه ها هستيم. من دستور داده ام مقامات بحرين ديگر از لفظ دشمن و رژيم صهيونيستي براي اسرائيل استفاده نكنند». اكنون اگرچه موقعيت و مكان عوض شده، همان اتفاق لبنان 2006 و غزه 2008 درحال تكرار است، اين بار در بحرين و يمن و رياض. و اين بار به جاي پاتك حزب الله و حماس، اين ملت ها هستند كه به خيابان آمده اند و با دست خالي در برابر تانك هاي جبهه عبري - مستظهر به سران مرتجع- سينه سپر كرده اند. ميدان همان ميدان و جنگ همان جنگ است.
جمهوري اسلامي ايران همان طور كه در آن نبردها پيشاهنگ جبهه حمايت از مقاومت اسلامي و جبهه ضدصهيونيستي- ضد آمريكايي بود امروز هم پيشاهنگ انقلاب ضدآمريكايي-ضد صهيونيستي است.به اعتبار همين پيشاهنگي دولت جمهوري اسلامي و رئيس جمهور محترم بود كه در نظر سنجي ها نام احمدي نژاد در كنار نام سيدحسن نصر الله در جايگاه محبوب ترين شخصيت هاي سياسي منطقه نزد ملت ها قرار گرفت. اين سرمايه ارزان به دست نيامده است و امروز حياتي ترين زمان براي هزينه كردن آن است.
دشمن البته مي كوشد ميان ملت هاي مظلوم انقلابي و جمهوري اسلامي فاصله بيندازد. آنها از يك سو با تبليغات ايران هراسانه و شيعه هراسانه مي كوشند تا ايران را به انفعال وادارند و از سوي ديگر پروژه هاي گوناگوني در پيش گرفته اند كه دولت جمهوري اسلامي را از چشم ملت ها بيندازند و انقلابيون منطقه را از ناحيه ايران نااميد كنند. آنها به درستي معتقدند كه كانون الهام بخش و پمپاژكننده انرژي انقلاب ها ايران است و اگر ميان اين كانون و انقلاب ها فاصله بيفتد، مي توان نهضت طوفاني امت اسلامي را مها?